ما لبنان
فکر سفر به لبنان و دیدار با سید مقاومت از سوی بچه های بسیج مدرسه علمیه معصومیه سلام الله علیها مطرح شد.
گرچه متاسفانه به دلیل آن که در یزد معلم بودم نمی توانست دائما در مدرسه معصومیه علیها سلام باشم ولی این خبر به گوشم رسید و قرار شد تا همراهشان بروم . آخر من هنوز معصومیه ای بودم . به هر حال صبح روز دوشنبه بود که ساعت هفت صبح خود را به در مدرسه رساندم در حالی که اتوبوس اسکانیا در حال حرکت بود.
سریع سوار شدم و مبلغی را که فکر کنم بیست هزار تومان بود برای هزینه دادم.
سری به حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها زدیم و با اجازه ی حضرت حرکت کردیم .
مسیر حرکتمان به سوی شمال غرب کشور و مرز بازرگان بود.
آن طرف مرز شهر های ترکیه را به کیلومتر نشان می داد اما دل ما جای دیگری بود. بچه ها در ماشین سرود های حماسی و البته عربی میخواندند و درود و سلام بر سید مقاومت می فرستادند.
ظاهرا هماهنگی را عزیزان دیگری انجام داده بودند اما امنیت باید رعایت می شد و بسیار به آن سفارش می شدیم .به هر حال به وان رسیدیم روستا و دریاچه ای پر فسق و فجور.
این وضع برای ما که جوانانی عذب بودیم درد آور بود ولی تصمیم گرفتیم به خودمان توجه کنیم و اتوبوس شد کلاس درس!
دیدگاهها